طفلی بنام شادی دیریست گم شده
با چشمهای روشن براق
با گیسوئی بلند به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد ما را خبر کند
اینهم نشانی ما:
یکــسو خلیج فارس ؛ ســوی دیگر خزر
اینجا وبلاگ دوم منه و بیشتر اینجا برای ثبت وقایع و حرفهای روز مرمه
به قول یکی از دوستان وبلاگ نویس:
" شاید ارزش بعضی حرفها در لحظه قابل فهم و دریافت برای همگان نباشد اما دلیلی برای نگفتنشان و ثبت نکردنشان نیست "
- استفاده از مطالب این وبلاگ منوط به کسب اجازه از صاحب آن است.
ادامه...
زنی درچهار راه پشت چراغ راهنمایی دست فروشی می کرد ، هیچکس به زن توجهی نمی کرد زنی درچهار راه پشت چراغ راهنمایی خود فروشی می کرد، هیچکس به چراغ توجهی نمی کرد......
به نظر من بوقلون صفت واژه بهتریِ تا گرگ
بقلمون هم مگه بد جنسه؟
وقتی عقیده عقده خوانده می شود
و نور چراغ در آب , مهتاب تلقی
و متانت زمین زیر برف یخ می زند
نان از یتیم خانه می دزدیم
و می فهمیم
" دزد ، اشتباه چاپی درد است"
از: عمید صادقی نسب
حالم گرفته از این شهر
که ادم هایش همچون هوایش ناپایدارند
گاه انقدر پاک که باورت نمیشود
گاه انچنان آلوده که نفست می گیرد ...
زنی درچهار راه پشت چراغ راهنمایی دست فروشی می کرد ، هیچکس به زن توجهی نمی کرد زنی درچهار راه پشت چراغ راهنمایی خود فروشی می کرد، هیچکس به چراغ توجهی نمی کرد......
دیـشـب گـرسـنـه بـود دخـتـری کـه مُـرد ... چـه آسـان بـه خـاک پـس دادیـمـش ؛ و ه...ـمـسـایـه اش ، زیـارتـش قـبـول ... دیـشـب از سـفـر رسـیـد ... مـکـه رفـتـه بـود!!!.... اینجاست که این شعر معنا پیدا میکنه.... .