زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زنده گی

زن چادرسیاه را می پچید دورش

حاجی می گوید: بازم داری می ری سر خاک شوهرت؟

زن آرام سرش را تکان میدهد.
حاجی دست می کشد روی ریش بلندش. پاکت را از جیب در می آورد.
می گیرد رو به زن
می گوید: اینم اجاره این ماه. صاب خونت اومد بده بهش. نبری بدی خرما و گلاب.
دختر از پشت پاهای زن سرک می کشد. زن سر به زیر ایستاده با گردن کج، بی آنکه چیزی بگوید.
حاجی می رود طرف در. می ایستد. عبایش را مرتب می کند. زن دست دختر را می گیرد.
حاجی برمی گردد طرف زن.
می گوید: امشبم می یام.
باد چراغ شکسته جلوی در را تکان می دهد

زن می نشیند روی زمین و چادر سیاهش را می کشد روی سرش ...

فرشته

با تو که خوابید فرشته بود.....با دیگری رفت شد فـاحـشه...؟؟؟

فاحشه پسند

خیـــــــالی نیست....!!! از امشب .... به افتخارت.... فاحشه میشوم. ... شاید...هـــــم خوابگی و آغـــــوشِ تـــو نصیبم شَــوَد... آخـــــــر شنیده ام...فاحشه پســــــــند شده ای!!

سوختن

با سیگاری زیر لب
خانه را بدنبال فندکی زیرو رو میکنی
فنجان چایی را می‌بینی
که لب‌های دختری که تو را ترک کرد،
آن را لک کرده‌است...
و بوی تلخ سوختن ِ فیلتر زیر دماغ ات

گم

من ...
زنـدگــــی ام را گــم کـرده ام ...
لابـه لای موهای زنانـه اَت ...
کـه عجیب دلـــــــــم را می لــرزانــد

کثیف

یک شب اومد
دید
کاوش کرد
پسندید
لیسید
مکید
بلعید
راضی شد
رفت
من ماندم و یک جسم کثیف
من ماندم و یک ذهن کثیف از ذهن و جسم کثیف او

عدالت

اگر دنیا عدالت داشت مرد هم بکارت داشت!

عرش

آنگاه که چشمان وحشی ات از هوس آرام میشوند
من به عرش میرسم

وجدان

تمام مردم این شهر با صدای گریه هایم بیدار شدند
اما
وجدان تو بیدار نشد...

کسی که

فاحشه کسی است که در زندگی اش از همخوابگی با بزغاله نگذشته است اما قصد دارد با دختر باکره ازدواج کند .
صادق هدایت

زن

زن قداست دارد
براى با او بودن باید "مرد" بود !
نه نر!

هم؟؟!

رفته بودم سر تمرین کشتی نمیدونم چرا یهو دچار سردرگمی شدم!


کشوری که میگن در آن تماشای کُشتی مردان ؛ زنان را شهوتی میکند...
و در آن پیتزا دسیسه غربی ها برای ترویج غرب گرایی خطاب میشود...
پس حتماً زنی که در حال خوردن پیتزا ، کُشتی نگاه کند ، یک فاحشه است؟!

کثیف

این روزها صدای آخرت عجیب در گوشم زنگ می زند:
هرزه ای که به من تن داد به همه میدهد!
راست گفتی:
هرز رفته ام ... مثل خودت وابسته میکنم ... دل نمی دهم ... رها می کنم ...
می خندم!
به تو ، به سر نوشت ، به همه ی آدم ها یی که مثل ِ تو کثیف به نظر می رسند...

تو

ﺗﻘﺼﻴﺮ ﺗﻮ ﻧﻴﺴﺖ ﻟﻌﻨﺘﻲ
ﺗﻮ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻱ
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻳﺖ ﮐﺮﺩﻡ!

بزرگ

من لقمه ی بزرگتر از دهانت بودم
برای همین
مرا مدام خُرد می کردی

اینجا ایران است!

اینجا ایران است!
کشوری که مرد هایش جوری نگاه به اندامت و پاهایت میکنند که از زندگی خسته میشویی!
همیشه هم همان پسری که میگوید به فکر تنت نیست بیشتر دنبال رنگ لباس زیرت میگردد!
آری اینجا ایران است ؛ 100% اسلامی
آنقدر اسلامی که مردهایش به بهانه شلوغی مترو آنقدر خودشان را بهت میمالند که ارضا شوند!
همان جایست که در تاکسی پیرمرد آرام پشت دستش را به پاهایت میکشد
همان بهشتی که روی خط عابر پیاده بخواهی عرض خیابان را طی کنی کلکسیونی به عشق تنت ترمز میزنند
همان جای که در دانشگاه آزاد اسلامی استاد هایش برایت تیک میزنند ؛ 20 را میدهند به شرطی که اهل شیطنت باشی
حرف زیاد است من فرصت نوشتن دارم ولی شانه های تو دیگر کشش این سنگین غم ها را ندارد , آن روی سکه بود که میخواستی!

خر

بدترین مسله درباره یک کره خر این است که خواهی نخواهی روزی خر میشود!

خوش باش

خیانت دفعه اولت تنمو لرزوند ، الان هر شب بغل یکی هم بخوابی...
عین خیالم نیست...
خوش باش یارو !

لعنتی

لعنتی
همبستر که بسیار است
امّا به من بگو
در این دنیا
همنفسی هم هست هنوز....؟

همخواب

قرص پروپرانولول
لمس مرگ
فقط یه قطره اشک
کمی دورتر بایست غریبه
اینجا من و تنهای با هم همخواب شدیم