زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

تف به این زندگی

یه روز یه پیرمرد بهم گفت:

دنیات زشته ؛ رفتم کنار آب تا دنیامو تو آب ببینم... این دنیای منه بعد اون روز

سکوت من به خاطر شخصیت منه وگرنه خیلی ها زیر سئوالن به ولله

اونروز استاتوس زدم: زندگی خیلی خر است!

و این یعنی بی نهایت از زندگی متنفرم ؛ بعضی وقت ها که میرم تو اتاقم و غرق فیسبوک و دنیای مجازی میشم از فرط سر دردام ؛ بی خوابیام ؛ دردام . . . وقتی به مامانم و خواهرم که تنهایی نشستن تلوزیون نگاه میکنه فکر میکنم دلم میگیره ؛ وقتی به خودم نگاه میکنم که بوی تعفنم داره خفه ام میکنه دلم میگیره

هیچ حرفی از واقعیت ها نمیزنم چون اینجا جاش نیست ؛ اما تو شاهد باش و ناظر که بعدها باهم بشینیم حساب کتاب کنیم که کی به کی بدهکاره!

نظرات 4 + ارسال نظر
فرشته 1391/10/23 ساعت 18:02

کاش....................................

دق کردم خداااااااااااااااااااااااااا

شوهرجان 1391/10/23 ساعت 22:06 http://pws.blogsky.com

منم شاهدم.
اینروزها خدا داره بد تا میکنه...!
انگاری اصلن رفاقت با ما رو فراموش کرده...
خدا کجایی؟ یادت هست بنده داری؟!
رگ گردن من کجاس؟
دو دقیقه بشین میخام رک و راست با هم مردونه حرف بزنیم...
اگه موافقی امشب ازآسمان گل بباره...!
نه که نداریم. من شروع میکنم. الهی الغوث...
منتظر پاسخم ...
صبرم کمه، تحملم کمه، داغون میشم. با من درست رفتار کن...
جواب بده خب...
اصلن voice بده ببینم خودتی؟!

همین!

خانمی 1391/11/01 ساعت 18:37

زندگی همه مشکل داره و هر کی یه جوری
غصه نخور
مثل همیشه مرد باش ...استوار
خدا هواتو داره

شوهرجان 1391/11/13 ساعت 11:46 http://pws.blogsky.com

آیا می دانی آدمی دو قلب دارد !
قلبی که از بودن آن با خبر است و قلبی که از حضورش بی خبر.
قلبی که از آن با خبر است همان قلبی ست که در سینه می تپد. همان که گاهی می شکند. گاهی می گیرد و گاهی می سوزد. گاهی سنگ می شود و سخت و سیاه. و گاهی هم از دست می رود...
با این دل است که عاشق می شویم. با این دل است که دعا می کنیم. با همین دل است که نفرین می کنیم. و گاهی وقت ها هم کینه می ورزیم...

اما قلب دیگری هم هست.قلبی که از بودنش بی خبریم.
این قلب اما در سینه جا نمی شود. و به جای اینکه بتپد.....می وزد و می بارد و می گردد و می تابد. این قلب نه می شکند نه میسوزد و نه می گیرد. سیاه و سنگ هم نمی شود. از دست هم نمی رود. زلال است و جاری... مثل رود و نسیم. و آنقدر سبک است که هیچ وقت هیچ جا نمی ماند. بالا می رود و بالا می رود و بین زمین و ملکوت می رقصد.
این همان قلب است که وقتی تو نفرین می کنی او دعا می کند. وقتی تو بد می گویی و بیزاری او عشق می ورزد. وقتی تو می رنجی او می بخشد... این قلب کار خودش را می کند. نه به احساست کاری دارد نه به تعلقت. نه به آنچه می گویی نه به آنچه می خواهی.

در تصدیق مطلب فوق شاعر علیه رحمه هم می فرماید :
یه دل میگه برم برم
یه دلم میگه نرم نرم
طاقت نداره دلم دلم
بی تو چه کنم
که معنی و مفهوم آن این است که آدمیزاد 2 تا دل داره!
پس تقریبا فهمیدیم که آدم از هر چیزی یه جفت داره! مثل چشم، گوش، دست، پا، دل و قلب و خیلی چیزای دیگه...
ولی احتمالا خاقانی این مطلب رو نمی دونسته که سروده :
ای جفت دل من از تو فردم
وی راحت جان ز تو به دردم
تا با دل و جان من تو جفتی
من از دل و جان خویش فردم

یکی نیست این شاعرا رو توجیه کنه! والا بخدا...

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد