زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

هنر

بزرگترین هنرم اینه... همه چیز رو می بینم و ساکتم....

خسته

بلاخره شکست . . .

مثل همیشه من

گاهی چقـــــــدر دلت
برای یک خیال راحـــــــــت تنگ می شود.....!

زخمـی ام

می خواهم برگردم به روزهای کودکی
آن زمان ها که پدر؛ تنها قهرمان بود
عشــق، تنـــها در آغوش مادر خلاصه میشد
بالاترین نــقطه ى زمین، شــانه های پـدر بــود
بدتـرین دشمنانم، خواهر و برادر های خودم بودند
تنــها دردم، زانو های زخمـی ام بودند
تنـها چیزی که می شکست، اسباب بـازیهایم بـود
و معنای خداحافـظ، تا فردا بود...
حسین پناهی

دق

میخندم!
دیگر تب هم ندارم .  

داغ هم نیستم .  

به یاد تو هم نیستم
سرد شده ام ؛ سرد سرد
می ترسم شاید دق کرده باشم....
کسی چه می داند

آخ

لبخند تو معجزس ؛ معجزه کن دوباره . . .

دلواپس

سرم درد میکنه 

امشب عجیب غریبم . . . 

همه چی اعصابمو بهم میریزه ؛ حتی صدای بارون . . . 

بی قرارم ؛ دلهره دارم . . . 

تو تردیدم! 

چرای بی دلیلم!

چشم هات

چشم هات ...تیغی آبدیده !!و من ، باز مانده ی نسلی که قتل عام شد

برایم دعا کن

برایم دعا کن!چشمان تو گل آفتابگردانند
به هر کجا که نگاه کنی، خدا آنجاست
هزارمین سیگارم را روشن می کنم ...پس چرا سکته نمی کنم؟ نمی دانم ....
حسین پناهی

با مردی

با مردی باش که رژ لبت رو خراب کنه نه ریملتو !!! 

"استاتوس آرام"

دلت

دلت که گرفته باشد
با صدای دسـتفروش دوره گرد هم گریه می کنی چه برسه به صدای بارون !!!

میدانی؟

میدانی ؟

بعضی ها را هر چقدر بخوانی خسته نمی شوی !

بعضی ها را هر چه قدر گوش دهی عادت نمی شوند ! بعضی ها هرچه تکرار شوند ،

باز بکرند و دست نخورده !

دیده ای !؟

شنیده ای !؟

بعضی ها "بی نهایت اند"...

گرگ

این روزها
احتمـال برخـورد شمـا با " گــرگ "در کـلان شهـرها بیشتـر از صحــرا و جنگــل اسـت!

عاشق

دندانپزشک آخرین دندانِ گرگ را کشید
نگاهی به صورت گرگ انداخت و پوزخندی زد ... !گرگ زیر لب گفت : بخند ...اینست عاقبتِ گرگی که عاشق گوسفندی شده باشد ...

نوشتن

گاهی سنگین ترین بغض ها قشنگترین نوشته ها را می سازند!

فاحشه پسند

خیـــــــالی نیست....!!! از امشب .... به افتخارت.... فاحشه میشوم. ... شاید...هـــــم خوابگی و آغـــــوشِ تـــو نصیبم شَــوَد... آخـــــــر شنیده ام...فاحشه پســــــــند شده ای!!

خسته

اینا که تو خیابون راه میرن و یهو با خودشون میخندن . . . آدمایی ان که با خاطره هاشون زنده ان
دیوونه نیستن فقط یکم خسته ان . . .

سیگار

باز سرفه های خشک سیگار 

مستی بی وحشت ، ساعت 12 شب و خیابانی آرام  

خاموشی سگ ها ، روزهای بی خاطره و تکراری های مدام  

تنهایی؛ فکر  

سیگار فکر  

سیگار  

سیگار  

سیگار . . .

تیمارستان

جیره ی سیگارم را بدهید و تنهایم بگذارید با پیاده روی عصرگاهی!در من تیمارستانی قصد شورش دارد!