طفلی بنام شادی دیریست گم شده
با چشمهای روشن براق
با گیسوئی بلند به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد ما را خبر کند
اینهم نشانی ما:
یکــسو خلیج فارس ؛ ســوی دیگر خزر
اینجا وبلاگ دوم منه و بیشتر اینجا برای ثبت وقایع و حرفهای روز مرمه
به قول یکی از دوستان وبلاگ نویس:
" شاید ارزش بعضی حرفها در لحظه قابل فهم و دریافت برای همگان نباشد اما دلیلی برای نگفتنشان و ثبت نکردنشان نیست "
- استفاده از مطالب این وبلاگ منوط به کسب اجازه از صاحب آن است.
ادامه...
خوندن این جمله های کوتاه به آدم لذتی میده که در هیچ آبنبات چوبی ای یافت نمیشود. احسنت بر این قلم
هر بار که کودکانه دست کسی را گرفتم گم شدم،
آنقدر که در من هراس از گرفتن دستی است، ترس از گم شدن نیست!
آآآآآآخخخ...تموم شد ..اووف...ی نفس عمیق...
آخرین پست دل گرفتگی شب نهم اردیبهشتی...
آخیش..خوبه زمان میگذره...اینم بغل خدا!!
چقدددرر سخته خوندن این حرفای دلتنگی که مال کسیه که دوس نداری حتی ی مو از سرش کم بشه چ برسه به اینکه انقدر دلش گرفته باشه....
شکرت خدا..تموم شد...
آدم ها بازیچه ی زندگی می شوند نا خواسته