طفلی بنام شادی دیریست گم شده
با چشمهای روشن براق
با گیسوئی بلند به بالای آرزو
هر کس از او نشانی دارد ما را خبر کند
اینهم نشانی ما:
یکــسو خلیج فارس ؛ ســوی دیگر خزر
اینجا وبلاگ دوم منه و بیشتر اینجا برای ثبت وقایع و حرفهای روز مرمه
به قول یکی از دوستان وبلاگ نویس:
" شاید ارزش بعضی حرفها در لحظه قابل فهم و دریافت برای همگان نباشد اما دلیلی برای نگفتنشان و ثبت نکردنشان نیست "
- استفاده از مطالب این وبلاگ منوط به کسب اجازه از صاحب آن است.
ادامه...
برگ های پاییزی سرشار از شعور ِ درخت اند و خاطرات ِ سه فصل را بر دوش می کشند ، آرام قدم بگذار .... بر چهره ی تکیده ی آن ها این برگها حُرمت دارند.. درد ِ پاییز ،درد ِ " دانستن " است ...
پاییز میرسد ... و از انبوه برگهای زرد رنگ ، میوه هایی طلایی رنگ باقی مانده اند ! انبوه برگهای رقصنده با باد ... هیچگاه اجازه جلوه به میوه ها را نداده بودند؛ چه در بهار وچه در تابستان ! و عجیب که خزان ، برگها را بیقیمت کرد و میوه ها را قیمتی !!!
پاییز میرسد ...
و از انبوه برگهای زرد رنگ ،
میوه هایی طلایی رنگ باقی مانده اند !
انبوه برگهای رقصنده با باد ...
هیچگاه اجازه جلوه به میوه ها را نداده بودند؛
چه در بهار وچه در تابستان !
و عجیب که خزان ،
برگها را بیقیمت کرد و میوه ها را قیمتی !!!
مرگ...
سهم برگ بود...
از هجوم پاییز...
و درخت را ببین که چه ناباورانه در سوگ پاره های تن خویش
به خاک نشسته است......................
عکسش چقد آدمو تو فکر میبره.....
وپاییز ثانیه ثانیه نزدیک میشود
یادت نرود اینجا کسی هست که به اندازه تمام برگ ها ی رقصان پاییز برایت آرزوهای خوب دارد
در پاییز مهر تک برگی گمشده در بادم.