زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

کثیف

این روزها صدای آخرت عجیب در گوشم زنگ می زند:
هرزه ای که به من تن داد به همه میدهد!
راست گفتی:
هرز رفته ام ... مثل خودت وابسته میکنم ... دل نمی دهم ... رها می کنم ...
می خندم!
به تو ، به سر نوشت ، به همه ی آدم ها یی که مثل ِ تو کثیف به نظر می رسند...

دختر که باشی

یکی از دخترای فیس بوک نوشته بود:

دختر که باشی چند کلمه برایت دیگر مفهومش را از دست داده!
عشقم ؛عزیزم ؛ خانومم
آرام آرام میفهمی دیگر حتی زیبایی صورتت هم زیاد مهم نیست!
اولین چیز مهم ؛ باکره نبودنت است.
دومین چیز, سایز سینه و باسنته !
و بعدش لباس و زیبایی ....
دختر که باشی ...
مفهوم "فردا بابام اینا میرن شمال" میدانی چیست؟
دخترکه باشی ...
کلا خدا هم دلش به حالت میسوزد
نمیدونم چرا بعضی پسرا نفهمیدن لازم نیست کسی را به دروغ روی تشک ببرند

و من ستودم!

تو

ﺗﻘﺼﻴﺮ ﺗﻮ ﻧﻴﺴﺖ ﻟﻌﻨﺘﻲ
ﺗﻮ ﺁﺩﻡ ﺑﻮﺩﻱ
ﻣﻦ ﺧﺪﺍﻳﺖ ﮐﺮﺩﻡ!

هه!

لب آب و می ناب و پری حور سرشت
به جهنم که نرفتیم به بهشت!

1+1

ما نسل بوسه های خیابانی هستیم ،
نسل خوابیدن با اس ام اس ،
نسل درد و دل با غریبه های مجازی ،
نسل غیرت روی خواهر ، روشنفکری روی دختر همسایه ،

نسل لایک و پوک از روی قرض ،
نسل کادو های یواشکی ،
نسل خونه خالی و دعوت شام ،
نسل پول ماهانه ی وی پی ان ،

نسل صف و دعوا ،
نسل تف ، وسط پیاده رو ،
نسل هل ، توی مترو ،
نسل مانتو های تنگ ،
نسل " شینیون " زیر روسری ،

نسل شرت " play boy " هنگام سجده ،
نسل کارگران پیر مو رنگ کرده برای جوانی و پیشنهاد کار ،
نسل شارژهای اینترنی ،
نسل " copy , paste " ،

نسل جمله های کوروش و دکتر ،
نسل فتوشاپ ،
نسل دفاع از فاحشه ها ،
نسل ترس از رقص نور ماشین پلیس ،
نسل سوخته ، نسل من ، نسل تو !

کسی!

من کسی را می شناسم که هرگز نمی خندد . . .

حتی زمانی که می خندد!

آش نخورده

ساکت نیستم
لبهایم هم نسوخته است
تنها
تمام ِ من
تاول زده
از آشی که نخورده ام !

بزرگ

من لقمه ی بزرگتر از دهانت بودم
برای همین
مرا مدام خُرد می کردی

باید

میان اینهمه شاید تو چقدر بایدی!

یکی بود یکی نبود

آخر قصه ی ما را همان اول لو دادند!
همانجایی که گفتند:

یکی بود یکی نبود!

فلسفه

فلسفه الاکلنک ، اثبات بزرگیِ کسی است که فرو میشیند تا دیگری پرواز را تجربه کند . . .

کمک

اگر صدقه خود را در سطل زباله بریزید زودتر بدست مستحق میرسد تا در صندوق صدقات!

قفس

یکى قفسمو پاک کنه بوى مردار ازش میاد!!!

بفهم!

سیگار بکش
مست کن
بغض کن
گریه کن
دق کن
ولی
با ادم بی ارزش درد و دل نکن... فهمیدی؟

لبانت کو؟

این وزن نارس
صد هزار لقمه
طلب است؛
ای تو مغروض،
لبانت کو؟

نوید شفیقی

کودکی

همه چی داشت خوب پیش می‌رفت ؛ که یهو به خودمون اومدیم دیدیم بزرگ شدیم!

اینجا ایران است!

اینجا ایران است!
کشوری که مرد هایش جوری نگاه به اندامت و پاهایت میکنند که از زندگی خسته میشویی!
همیشه هم همان پسری که میگوید به فکر تنت نیست بیشتر دنبال رنگ لباس زیرت میگردد!
آری اینجا ایران است ؛ 100% اسلامی
آنقدر اسلامی که مردهایش به بهانه شلوغی مترو آنقدر خودشان را بهت میمالند که ارضا شوند!
همان جایست که در تاکسی پیرمرد آرام پشت دستش را به پاهایت میکشد
همان بهشتی که روی خط عابر پیاده بخواهی عرض خیابان را طی کنی کلکسیونی به عشق تنت ترمز میزنند
همان جای که در دانشگاه آزاد اسلامی استاد هایش برایت تیک میزنند ؛ 20 را میدهند به شرطی که اهل شیطنت باشی
حرف زیاد است من فرصت نوشتن دارم ولی شانه های تو دیگر کشش این سنگین غم ها را ندارد , آن روی سکه بود که میخواستی!

موسم اندوه که می رسد ماه را نگاه کنید!

گفتی دل را از آواز عشق سر ریز کن تا ببینی که . . .
گفتم که همه دنیا کف دستی بیش نیست
گفتی و انسان همیشه رفیق اندوه نیست روزهای قشنگ هم هست!
گفتم به جان تو که از همین عصرهای قشنگ تابستانی ؛ تنها دلی عاشق به عشق تو مونده است و بس
گفتی پس از لبخند و مهر ؛ از عشق و مهربانی بگو
گفتم اگر از عمرم دمی مانده باشد و آنی ؛ آن آن هم از آن تو . . .

گفتی تو ماه را دوست نداری بابایی؟!
گفتم خیلی دوستش دارم
گفتی از ماه آسمان دلت بگو
گفتم برای اینکه از ماه تمام دلم بگویم ؛ بگذار دمی و درنگی ببینمت
پرده توری را کنار زد و من دیدمش
همان ماه من بود که می خندید
خندیدم و قلم برداشتم و به یادگار بر روی ستون سنگی نوشتم
موسم اندوه که می رسد ماه را نگاه کنید!
و همان جا نشستم و یک دل سیر دیدمش
دیدمش...
دیدم...
حالا دیگه خوب می دونم
که ماه همون ماه شوخ و فتدان
سی بردن دل ماس
که خال کنج لبونش
هی ماه
ماه
برو
برو
که مهمون قشنگ
تو خونه دارم امشب. . .


پ.ن:متن بالا قسمتی از اشعار مجتبی معظمی است که توسط پرویز پرستویی در آلبوم بابایی دکلمه شده است برای دیدن متن کامل و شنیدن کامل آلبوم می توانید به اینجا بروید.

بازهم

لبخند زدی
شکر ارزان شد
آغوشت را هم باز کن
تا قیمت خانه بشکند...

دی

غضنفر با شریکش
یتیم خونه تاسیس میکنن ، روز اول جلسه اولیا مربیان میزارن