زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

زندگی در بوته هیچ

تارنگاشت های سعید ایلخانی مهوار

فرصتی نمانده است

فرصتی نمانده است
بیا همدیگر را بغل کنیم
فردا
یا من تو را می کشم
یا تو چاقو را در آب خواهی شست
همین چند سطر ...
دنیا به همین چند سطر رسیده است !
به این که انسان کوچک بماند بهتر است ،
به دنیا نیاید بهتر است
اصلا
این فیلم را به عقب برگردان
آنقدر که پالتوی پوست پشت ویترین ، پلنگی شود
که میدود در دشتهای دور
آنقدر که عصاها
پیاده به جنگل برگردند
و پرندگان
دوباره بر زمین
زمین
نه !
به عقب تر برگرد
بگذار خدا
دوباره دستهایش را بشوید
در آینه بنگرد
شاید ...
تصمیم دیگری گرفت ...

"                                      گروس عبدالملکیان "

عالم محضر خداست

آیا می دانید تاثیر جمله
«
این مکان مجهز به دوربین مداربسته می باشد»
به مراتب بیشتر از
جمله « عالم محضر خداست در محضر خدا معصیت نکنید » می باشد !
یکم خجالت بکشیم!

جنگ

نفرین به جنگ، نفرین به ظلم . . .


آرزوی من . . .

اگه از من بپرسن میگم دنیا کوچیکه
با اینکه دوری از من دلت بهم نزدیکه
اگه از من بپرسن نشونیتو نمیدم
خودم میام دنبالت شاید به تو رسیدم . . . .


پی نوشت:

- مخاطب خاص دارد

- دوست دارم

-

- بعد مدتها با وبلاگمان آشتی کردیم! 

زندگی

برای تحمل هر سختی تنها فکر کردن به یک واژه کافیست: زندگی!

میکشدت

میکشدت حرفایی که جز خدا به کسی نمیتونی بگی!

زخم

خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

می شنوی؟

این لحظه هامو بگو فرشته هات خوب ضبط کنن!

آره بگو بکاب هم ازش بگیرن که پاک نشه خیلی کارا باهاش دارم!

خیلییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی

دلآرام

ماهی ها از تلاطم دریا به خدا شکایت بردند
و چون دریا آرام شد خود را اسیر تور صیادان یافتند.
تلاطم های زندگی حکمتی از جهان هستی است...

پس از خدا بخواهیم دلمان آرام باشد نه اطرافمان!

کشتن

دیگر هیچ خودکاری جرأت نوشتنت را ندارد
نام تو زخمیست
و هر قصه ای را به کشتن خواهد داد . . .

شاید امشب بمیرد

ممکن است امشب بمیرد
با سوختگى سینه ى کُتش از آتش گلوله ایى
امشب به سوى مرگ رفت
با گامهاى خویش.
پرسید: سیگار دارى؟
گفتم: بله
- کبریت؟
گفتم:  نه
شاید گلوله
روشنش کند.
سیگار را گرفت و
گذشت...
شاید الآن دراز به دراز افتاده باشد
سیگارى نیفروخته بر لب و
زخمى بر سینه...
رفت.
نشانه ى تکثیر
و تمام

رضایت

هدف ما جلب رضایت شماست،
هدف ما جلب رضایت مشتری است…

اولین بار بود میدیدم،
کاسب های خوب شهرمان؛
یکیشان اینطور نوشته بود:

هدف ما جلب رضایت خداست!

خبر

من مقابلِ تلویزیون،
تلویزیون مقابلِ من

خیره در چشم‌های هم،
آخرین اخبار را مرور می‌کنیم…

- ریزگردهای لعنتی در راهند . . .

شغلم!

لازم نیست خبرنگار باشی تا غم این روزها را بفهمی!

یک روزهایی هم هست که

هیچ خبری نیست!

رسید

پیرزن طلاهایش را برای کمک به جبهه داد و از اتاق خارج شد
جوانی صدا زد: حاج خانم رسید طلاهاتون!
پیرزن گفت: من برای دو پسر شهیدم هم رسیدم نگرفتم…

وصیت نامه

بـخشی از وصیت نامه استن لورل :


"اگر کـسی در مراسم درگذشت من گریه کند دیگر با او صحبت نخواهم کرد


حافظ

ﮔﺮ ﻫﻤﭽﻮ ﻣﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩﻩ ﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﺍﻡ ﺷﻮﯼ
ﺍﯼ ﺑﺲ ﮐﻪ ﺧﺮﺍﺏ ﺑﺎﺩﻩ ﻭ ﺟﺎﻡ ﺷﻮﯼ

ﻣﺎ ﻋﺎﺷﻖ ﻭ ﺭﻧﺪ ﻭ ﻣﺴﺖ ﻭ ﻋﺎﻟﻢ ﺳﻮﺯﯾﻢ
ﺑﺎ ﻣﺎ ﻣﻨﺸﯿﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﻪ ﺑﺪﻧﺎﻡ ﺷﻮﯼ

حافظ

سلامتی

گور پدر آن سلامتی
که سیگار را مضر می پندارد
سیگار من " نگران حال من استــــ. .

بارون

بـــــارون که می باره
اونـم حال منـو داره ...؟

زرنگ

از زرنگی مغز براتون بگم که حماقتهاش رو میندازه گردن قلب!

فرشته

با تو که خوابید فرشته بود.....با دیگری رفت شد فـاحـشه...؟؟؟